امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

دنیای این روزای من

بسته های غم دی ماه

دی ماهی که گذشت پر بود از غم. خدا برایمان بسته های کاغذ پیچ خاکستری فرستاده بود از آسمان که با روبانهای سیاه یا طوسی تزیین شده بود. فرستاده بودشان برای ما زمین ، مشهد ، باهنر 9 ، باهنر 8 ، بهار 9 ، پلاک... بسته ها را که باز کردیم گونه هایمان پر شد از اشک. من ، بابا مهدی ، مامانی ، خاله الهه ، عزیز ... تو اما سبک بال میخندیدی و نمیدانستی چه شده و همه ی دغدغه ات این بود  که وقتی ما لباس گرم میپوشیم تا برویم بیمارستان ، ماشین بزرگ قرمزت جا نماند و با خودمان برداریم و بتوانی تو حیاط بیمارستان بدوی و بازی کنی! بسته ها ی خاکستری غم تا چند روز گوشه خانه هایمان افتاده بود و ما مثل جن زده ها بهشان زل میزدیم و جرات نمیکردیم به  غ...
6 بهمن 1393
1